همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد پروازی نه گریزگاهی گردد. آی عشق آی عشق چهره ی آبیت پیدا نیست. وخنکای مرهمی بر شعله ی زخمی نه شور شعله بر سرمای درون. آی عشق آی عشق چهره ی سرخت پیدا نیست. غبار تیره ی تسکینی بر حضور وهن و دنج رهایی بر گریز حضور سیاهی بر آرامش آبی و سبزه ی برگچه بر ارغوان آی عشق آی عشق رنگ آشنایت پیدا نیست. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر آبجی الییی جوووونی داداش سعیدش
اولین نظر رو تو این پست خودم میذارم
سلام بر تو نیز..
هههههههه چ افتخاری نصیبت شده آ...!!!!
بابا تازه اول راهی
دیدت رو عوض کن و از پنجره آشنایی به عشق نگاه کن تا نگاه آشنا اون رو هم ببینی
این شعر رو دوست داشتم اما دلیل نمیشه بگی دید منم همینجوریه..!!!
کلا شعرای شاملو گشنگه!!
باز می لرزد دلم
دستم
.
..
.
.
.
.
.
.
.
لحظه ی . . . . . . . . .
.
.
.
.
.
دستت طلا که شعر قشنگی رو گذاشته بودی
قابلی نداره دادا...
الی بدو بخدا از دستت ناراحتم
.
رضات رو هم دوس ندارم.
.
.
.
.
ولی . . . . . . . .. . . . . . . . . . . . . . اشکال نداره من تا کی از دست دادام ناراحت باشم
کم کم میخام بات آشتی کنم
دادا داشتیم؟؟؟؟حالامن ب کنار رضام رو دوس نداری؟؟؟؟دلت میا؟؟؟
.
.
.
ولی ت رو خیلی خوب اومدی تا کی می خوای از آبجی الیت بناراحتی؟؟؟؟هاااا؟؟؟
.
.
آفرین بر بهترین دادای دنیا حالا این وعده کی محقق میشه ان شالله؟؟؟
عروس هم عروسای قدیم
دادا دادا هم داداعای قدیم..!